پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

این روزها...

پرهام مادر، از اینکه چند وقتیه سری به وبلاگت نزدمو از شیرین کاریات و بزرگ منشیات ننوشتم شرمنده ام.می دونم که اون قلب کوچولو و مهربونت همیشه ی خدا خطاهای من مادرو می بخشه .پرهامم، از این که با لبخندات دلمو به عرش می بری یه عالمه ممنونم. از اینکه با صدا زدنهای دائمت گاهی فقط گاهی کلافه میشم منو ببخش.می دونی که می دونم وقتی یکریز میگی مامان یعنی یه مشکلی داری.یا درد لثه هاته که بی حوصله ت میکنه.یا حرفی و سخنیه که من مادر باید مترجمت باشم.قد یه دنیا دوست دارم.وقتی با خاله شهین مشغول حرف زدن بودیم و تو جیگر مامان یکسره می گفتی مامان مامان مامان .وقتی بهت خیلی آروومو چشم تو چشم گفتم پرهامم میشه اینقد نگ...
17 خرداد 1393

مرواریدای 9 و 10

بالاخره دندون تختیای 9 و 10  تشریف فرما شدن بعد از یه تب وحشتناک و آبریزش شدید و بی حوصلگی و بی طاقتی های زیاد قد سر سوزن خودشونو نشون دادن.آخ که مامان واست میمیرم.خیلی خیلی اذیت شدی همیشه انگاری یه تیکه سنگ میخاد از توی لثه های آهنیت بزنن بیرون من مادر تنها دعام میتونه آرامشت و بی دردسر درآوردن دندونای بقیه فرشته کوچولو ها باشه عزیز مادر ((به امید اینکه بقیه دندوناتو بی دردسر درآری)).از بعد دندونای اولت این جمله تکراریو گفتم اما فایده ای نداشت ایشالا که از این به بعد اینطور نباشه.به قول عزیزی هر چه به سنت اضافه شه راحتتر میشه. امیدوارم که اینطور باشه ...
2 خرداد 1393

خدایا شکرت...

  خداوندا.... به دل نگیر اگر گاهی زبانم از شکرت باز می ایستد!!... تقصیری ندارد... قاصر است کم می آورد در برابر بزرگی ات... زبان واژه هایم می گیرند در برابرت در دلم اما همیشه ذکر خیرت جاریست!!.... ...
28 ارديبهشت 1393

امام رضا

سلام بر تـو ای امام خوبی ها، ای سرچشمـه زلال معرفت. دلـــم برایت تنگ است و برای دیدن حرمـت ثانیـه شماری می کنــد. هوای کبوتــران حرمــت را کرده ام که عاشقــانه بر گنبدت پرواز می کننــد دلم برایت پر می کشد. برای صدای نقاره ها! برای پنجره فولادت، صحن و سرای با صفا! مشهدت یا امام رضا (ع)! یا ضامن آهو دلم تنگ است برایت. . . بی قرارم که روزها سپری شوند و روز دیدارمان برسد و من     به همراه قدمهای کوچک پرهامم از زبان هر دویمان بگویم الســـــلام علیکـــــــــ یا علــــــی ابـــــن موســــــی الرضـــــا (خیلی دوری اما خیلی نزدیک به قلبم.اشک دیده ام گواه این نزدیکی ست)   ...
28 ارديبهشت 1393

پرهام و دیگر هیچ...

پرهامم کلی عکسای جا مونده داری.این عکس هم واسه دو ماه پیشه.اولین تجربه هندونه خونه ی مامان جون.فرصت ندادی که بیاریم همونجا توی آشپزخونه که مامان جون داشت آماده میکرد نشستیو فیض بردی قربون نشستنت بشم که الانا دیگه بخاطر راه رفتن زیاد اینطوری میشینی که سریع پاشی اینم یه گاز کوچولو با دندون خرگوشی جیگرم فک کنم واست آب هندونه بگیرم سنگینترم والا.لباستو می چلوندم آب هندونه می چکید آخه این یعنی اوج خلاقیت مادر.کل پریزای خونه درپوش دارن وقتی از حموم اومدی خاستی موهاتو سشوار بکشی.من مشغول کار اما دورادور طبق معمول حواسم بهت بود.اومدی در کابینت باز کردی پریز سشوارو گذاشتی توی کاسه ...
28 ارديبهشت 1393

خواب پرهام

اینقدر توی خواب غلت میزنیو ملحفه و پتورو از سرت میزنی کنار که از نوزادی با لباس آستین بلند می خابی .یه جوارایی لازمه ته.اینجوری خیالم راحتتره و تا صبح هم اگه روت چیزی نباشه باکی نیس.اینا هم لباسای خوابت از اول تا الان 4ماهگی 7.5ماهگی 1 سالگی.الهی فدات بشم دقیقا شب تولدته که انگشت اشاره ات با شمع سوخته بود 16ماهگی از چندتا شونم عکس موجود نمی باشد   ...
27 ارديبهشت 1393

حرفای نگفته از پرهام

عزیز دلم ، عشقم  امیدم  نفسم دنیای من هر چی ازت بگم کمه.احساسمو در مقابلت با هیچ کلمه و جمله ای نمی تونم بگم.چقدر این حس قشنگو دوست دارم . خدایا ممنون که مادر بودن رو تجربه کردم.مادر یعنی اوج عشق .راست گفتن که اولین عشق عشق مخلوق به خالقه و دومی عشق مادریه.که صد البته بی مثاله مامانی خیلی وقته از حرفای شیرینتو کارای قشنگت نگفتم.تک تک  کارات از چشم من مادر شیرینه و با ارزش.گاهی اینقدر کارات بزرگتر از خودته که واقعا فکر نمی کنم با یه پرهام  17ماهه طرفم لطفا قبل از خوندن ((ادامه مطلب)) این آیه دلنشین رو بخونید ...
25 ارديبهشت 1393

بابایی، روزت مبارک

بابا محمد گل روزت مبارک ،ایشالا که سایه ات سالیان سال بالا سر منو مامانی باشه  و همیشه ی خدا خوش وسالم باشی .منو مامان هم با بودنت خوشیم.خدایا ممنون که  بهترین بابای دنیارو دارم .                                                               (( پرهام )) ...
24 ارديبهشت 1393