پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

مامانی

آخ که فدات میشم پسر خوشگلم بعد از کلی تلاشو پشتکار موفق شدی بگی مامانی وای خدایا چقدر شیرین گفتی یه مدت میگفتی مامایی چون میگفتی بابایی اینم پشتش تهشو عین هم میگفتی ولی از دیروز تا حالا یکسره میگی مامانییییییییییی چشم تو چشمم میشی و با نازو ادا میگی هیچوقت توی گفتن کلمه ها وادار به گفتنت نکردم خودت اینقدر تکرار میکنی تا به نتیجه برسی مث گفتن عمو مجید که مابین حرفای منو عمو مجید وقتی صداش کردم گفتی مجی.منم گفتم پرهام جون عمو مجید . نگو مجید بعد ظهر که اومدیم خونه دیدم هی داری توی خونه واسه خودت تکرار میکنی عمو مجی عمو مجی  عمو مجی گفتم چی پرهام؟ گفتی عمو مجی.فدای پسر حرف گوش کنم ...
20 خرداد 1393

این روزها...

پرهام مادر، از اینکه چند وقتیه سری به وبلاگت نزدمو از شیرین کاریات و بزرگ منشیات ننوشتم شرمنده ام.می دونم که اون قلب کوچولو و مهربونت همیشه ی خدا خطاهای من مادرو می بخشه .پرهامم، از این که با لبخندات دلمو به عرش می بری یه عالمه ممنونم. از اینکه با صدا زدنهای دائمت گاهی فقط گاهی کلافه میشم منو ببخش.می دونی که می دونم وقتی یکریز میگی مامان یعنی یه مشکلی داری.یا درد لثه هاته که بی حوصله ت میکنه.یا حرفی و سخنیه که من مادر باید مترجمت باشم.قد یه دنیا دوست دارم.وقتی با خاله شهین مشغول حرف زدن بودیم و تو جیگر مامان یکسره می گفتی مامان مامان مامان .وقتی بهت خیلی آروومو چشم تو چشم گفتم پرهامم میشه اینقد نگ...
17 خرداد 1393

این روزای جیگر طلای ما

*امرزوز به تنهایی از بالای مبل اومدی پایین و کلی مامانو خوشحال کردی. من توی آشپزخونه بودمو یهو بابایی صدام زد که بیا پرهام و ببین.و تا شب چندین بار از بالای تخت ما از بالای مبل اومدی پایینو رفتی بالا .خیلی خیالم راحت تر شده از اینکه قبلا بی هوا بودی ولی الانا بیشتر حواست به خودت هست.خوب بازم خدارو شکر  *صبحها که از خواب پا میشی به عکسای منو بابایی که به دیوار اتاقه نگاه میکنی و خیلی آروم میگی((بابا بابا  بعدش  مامان مامان بعد سریع بر میگردی رو به منو انگشت اشاره تو میاری بالا و  میگی اینا)) منم که مثلا خودمو میزنم به خواب ولی حواسم بهت هست.بعد می خندیو منتظ...
18 اسفند 1392

حرفایی از جنس نفسم

وای که هلاک شیرین زبونیاتم.اینقدر دلبری می کنی که نگو.بعضی وقتا یادم میره که پسری.عین یه دختر ملوس ناز میکنیو و کلی دل دورو بریارو مخصوصا بابایی و مامانی رو میبری به عرش.همیشه ی خدا کار دارم و به کارام نمیرسم از بس که باهات مشغولمو یهو میبینم ساعت عین برق میگرده و من موندمو دنیایی کار ولی اینقد کوفته میشم از بس که باهات کودکی میکنم.منم له و لورده می افتم واسه فردایی دیگه.واسه همین هم کمتر وقت میکنم وبلاگتو به روز کنم.اما خوشحالم که لحظه لحظه با تو بودنو زندگی میکنمو نفس میکشم.بد جوری عادت کردی که باهات حرف بزنم.هر چی میبینی برمیگردی به لبای من نگاه میکنی که چیزی در موردش بگم .قبلانا ل...
21 بهمن 1392

حرفهایی از جنس پرهامم

امروز خیلی خیلی روز خوبی بود بیشتر واسه اینکه با یه لحن شیرین و خواستنی گفتی ماما  ماما .اینقد بهم چسبید که حسابی فشارت دادم.وقتی رفتم توی اتاقت تا چیزی وردارم. صدام کردی.از 9 ماهگی گفتی اما این بار توی چشام زل زدیو لحنت دلمو برد.قبلانا که میگفتی ماما ن ولی این آهنگو نداشت.خلاصه اینکه کلی کیف کردم و این بهانه ای شد که بیامو از کلمه های جدیدتو کارای خارق العاده ات( از دید من مادر ) بگم. *تا مداد ، خودکار، ماژیک، کاغذ ، دفتریو میبینی سریع میگی بابا   مامان...(یعنی اینکه بنویسی) یه بار مامان رو تخته کوچولوی خرگوشیت با ماژیک نوشتمو گفتم و دیگه کارت شده همین و کلی با این خو...
1 بهمن 1392

پرهام یعنی...

پسر گلم، نفس زندگیم، عمر مامان،دردونه ام ، خیلی زودتر از اینا می خواستم معنی قشنگ اسمتو بنویسم اما امان از این مامان فراموشکار روز 18 رمضان 91 وقتی که مامانی رفتم سونوگرافی و متوجه شدیم که شما گل پسر مامانی، از قبل دو تا اسم کاندید داشتیم. یکی امیر علی  و دومی پرهام. که بابایی تصویب کرد که اسم شما پرهام بشه چون هم معنی خیلی خوبی داره و هم این که به اسم خونوادگیت میاد و هم اصیل ایرانیه و اما معنی پرهام: یکی از قدیمی ترین اسم های پارسی به معنی فرشته خوبی  و هم چنین به معنی پیر همه(پدر همه) . هم چنین نام پارسی و کهن یکی از پیامبران اوللعزم ( به عربی ابراهیم )  ...
28 مهر 1392

پرهام و حرفهایی برای گفتن...

غذا : هام  آب : آببَ موز : هَم بیرون : دَدَ بده : دِدِ  (هر چیزیو که بخای) ابرو : اَبو پا : پا لب : اَابب بابا : بابا مامان : ماما نه : نه نه (هر چیزی که نخای و  بر خلاف میلته) برق : بَر هود آشپزخونه : اُووووو سگ : هاپو  باب اسفنجی : باب پستونک : مَم ................................ اینا حرفهای در حال حاضرته تا ببینیم چه تغیراتی توشون میدی (نمونش اِدِ که شد دِدِ)   ...
28 مهر 1392
1