پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

این روزها...

1393/3/17 0:59
نویسنده : خودم
231 بازدید
اشتراک گذاری

پرهام مادر، از اینکه چند وقتیه سری به وبلاگت نزدمو از شیرین کاریات و بزرگ منشیات

ننوشتم شرمنده ام.می دونم که اون قلب کوچولو و مهربونت همیشه ی خدا خطاهای

من مادرو می بخشه .پرهامم، از این که با لبخندات دلمو به عرش می بری یه عالمه

ممنونم.

از اینکه با صدا زدنهای دائمت گاهی فقط گاهی کلافه میشم منو ببخش.می دونی که

می دونم وقتی یکریز میگی مامان یعنی یه مشکلی داری.یا درد لثه هاته که بی حوصله

ت میکنه.یا حرفی و سخنیه که من مادر باید مترجمت باشم.قد یه دنیا دوست دارم.وقتی

با خاله شهین مشغول حرف زدن بودیم و تو جیگر مامان یکسره می گفتی مامان مامان

مامان .وقتی بهت خیلی آروومو چشم تو چشم گفتم پرهامم میشه اینقد نگی مامان .

تو عزیز دلم خیلی آرومو معصوم گفتی مامایی.آخ که چقدر چلوندمت.عززززززززززیزم.

*اولین حرفای دو کلمه یت گفتن ((عمو مجید ))بود.اینقدر واضح و شیرین میگی که

همه دلشون میخاد بارها بگی عمو مجید اینقدر دلبرانه میگیو می کشی حرفتو که دلم

ضعف میره.

*جدیدانا خودتو واسه بابا لوس می کنیو میگی ((بابایی)) و وقتی بابا گفت حالا بگو

مامانی   گفتی  ماماما. و وقتی سعیتو کردی که درست بگی میگی مامایی. 3 مدل

صدام میزنی 1. مامان  2. مامی 3. ماماییبغل

*از ابتکارات لغتی :

دیوار  : دَنِ             دکمه : تاام             بستنی : تنی          هندونه : هنی

گوجه: گاگا      خیار : وا      می می : اینابوس           خاله : هاره

* الان دو سه روزه که راه میریو میگی اَنگَ اَنگَ  که هنوز کشف نکردیم چیهچشمک

* میگیم طیبه جون چی میگه سریع مث به قول خودت ( طَ طَ ) دو تا دستاتو

میزنی رو سینه تو میگی دان( طیبه جون خیلی دوست داره و وقتی از کارات و

حرفات به وجد میاد میزنه رو سینشو میگه جاااان

* دو تا دستاتو میزاری رو صورتتو صدام میکنیو میخندی یعنی مامان  بگو دالی.و

بعد دستاتو از صورتت بر میداریو میگی دای و می خندی

*عاشق صدا زدن اسم دایی هستی وقتی بهشون میرسی یکسره میگی  دایی

* وقتی با ماشین از کنار خونه مامان جون اینا میگذریم از توی صندلیت چنان دستو

پایی تکون میدیو ذوق میکنیو میگی بابو  (بابا جون) مامو  (مامان جون)

* عاشق تاب تاب عباسی هستیو روزی چند بار میگی عبو(عباسی) و وقتی میشینی

رو تابن میگی عبو یعنی شعرشو بخونم وقتی به قسمت بغل کی بندازی میرسیم همه

رو خونوادگی میگی .اگه بگی1) ایینا یعنی مینا  پشتش میگی طَ طَ   بعدشم دایی.2)یا

بگی هام یعنی رهام بعدش واوا (شیوا) بعدم دایی.3) یا میگی آجی(یعنی مارال) بعدش

میگی مَمو(زنعمو مریم) بعدشم عمو. 4) بغل   پرهام میگه طااآ  بعد میگی دادا مث جوری

که طاها صدات میکنه دادا بعدش دا (شیدا) بعد ممو بعد عمو 5) بابو  مامو  5) عطیه  هاره

(جدیدان به خاله میگی) عمو  علللی 6) بواا(بابابزرگ)  عَ عَ (عصای بابابزرگ)  ما (مامان

زینت) عمو مجید  عمه و ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)