پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

حرفای نگفته از پرهام

1393/2/25 16:11
نویسنده : خودم
334 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم ، عشقم  امیدم  نفسم دنیای من هر چی ازت بگم

کمه.احساسمو در مقابلت با هیچ کلمه و جمله ای نمی تونم

بگم.چقدر این حس قشنگو دوست دارم .خدایا ممنون که مادر بودن

رو تجربه کردم.مادر یعنی اوج عشق .راست گفتن که اولین عشق

عشق مخلوق به خالقه و دومی عشق مادریه.که صدالبته بی مثالهمحبت

مامانی خیلی وقته از حرفای شیرینتو کارای قشنگت نگفتم.تک تک 

کارات از چشم من مادر شیرینه و با ارزش.گاهی اینقدر کارات بزرگتر

از خودته که واقعا فکر نمی کنم با یه پرهام  17ماهه طرفمبوس

لطفا قبل از خوندن ((ادامه مطلب)) این آیه دلنشین رو بخونید

که مدیون من مادر نشید

اولش میرم سراغ کلمه هایی که عین خودشونو میگی  مثل :

بابا

مامان

عمو

عمه

اینا (برای اشاره به چیزی)

پا

دست

ارباب (شعر حاجی فیروز)

نان

آهو

عطیه

علی

کی؟

در

حموم

باما

باب (همون باب اسفنجی)

درد (وقتی دردت میگیرهبغل)

نه

 کلمه هایی که شبیه شونو میگی   مثل:

اَوی  ( هویج)

عَدَ ( عدس)

اَباب ( کباب)

گییا (گیلاس)

گاگا ( گوجه)

دای( دایی)

ما ( مامان زینت)

دا  ( شیدا )

طا ا ( طاها)

عدیدم ( عزیزم)

عمو ( همه ی آقایون)

آره ( خاله)

بواا ( بابا بزرگ)

مامو ( مامان جون)

مَمو ( زن عمو)

اَنی ( امیر .دوستت کیه؟)

اَبو (ابرو)

عینَ  (عینک)

عرو ( عروسک)

بر  ( برق)

آووم ( آروم)

بیلا   ( پفیلا )

ما    (ماه )

ما   (ماست)

ما   ( خرما)

مو   (موز)

آبو   ( آب)

اَنگ  (سنگ)

بابون  (صابون)

بابو   (چاقو )

نانا   (لالا )

نانا   ( نا نای )

اُ با (روباه)

ما (مار )

فی (فیل)

آوو (طاووس)

قو قو (خروس)

بَ بَ ( ببعی)

مَو (گربه)

آپو (هاپو)

اِداد  (مداد )

وا وا (شیوا جون )

واوو یا گاهی واوا( جارو .چون شیوا جون خریده)

تَ تَ (طیبه جون)

گُ (گل)

دان ( گلدان )

دان ( نمکدان)

دان (قندان)

اَند ( قند)

نینی ( نی نی )

اَب  (لب)

گوو  (گوش)

موو  (مو)

اَ اَ  (عصا )

اَ اَ  (عسل )

کِک  (کیک)

اوپ (توپ)

اووپ (سوپ)

مَمَد (اسم بابا )

یی ما (اسم مامان)

یی نا (مینا جون)

پُ  (پرتقال)

جان ( بادمجان)

بَ  (بله)

ره ره (سرسره)

عبو ( تاب تاب عباسی)

احتمالا یه چیزایی رو هم جا انداختم.از کارات هم که هر چی بگم

کمه.

* آواز می خونی بیاو ببینجشن

* چشاتو میبندیو خودتو به خواب میزنیخواب آلود

* کل اعضای بدنتو جزء جزء در عرض یه دقیقه شایدم کمتر میگیبوس

* وقتی مامان دستامو باز میکنم میگم بغل بغل  میدویی و خودتو

مینداریتوی بغلمبغلوقتی میگم پسر بابا کیه  ؟ میگی مامان یعنی

بگو پسر مامان کیه  و وقتی میگم،دو دستی میزنی رو سیننه تو 

میگی من من  و همینطور برعکس .در کل هر دو رو با هم میخای.

هر وقت پیش مامان هستی میگی بابا بابا . وقتی بابا پیشته میگی

مامان مامان متفکر

* خاله عطیه بهت میگه از تو نفستر وجود داره؟ سرتو میبری بالا و با

تاکیدمیگی :نه.از تو جیگرتر وجود داره ؟ نه محبت

* با خاله عطی داشتیم حرف میزدیم وسط حرفامون گفتیم :کی ؟.

یهو گفتی  عطیه کی؟ دلخوردستاتو هم چرخوندی به همون علامت کی

* اسم پسر یکی از همسایه ها هست امیر عباس تقریبا هم سن طاها خودمونه.میگیم اسم دوست پرهام چیه؟ میگی اَنی  (امیر )خندونک

* هر علفی ببینی میگی عَدَ (یه بار که روی ایوون خونه مامان جون

بودیموکلی خونه اونور خونشونه.با حالت زیاد بودن ببین چقد خونه تو

هم گفتی عَ ددددددَ.خاستی چیزی گفته باشیخندهیعنی چقد عدس .

سبزه هارو نشون دادی

* کلی کار واسه مامان انجام میدی.خدارو شکر مفهوم بیشتر حرفارو

میگیریو سریع انجام میدی.وسایل از اتاقت میاریو سر جاش میزاری.

البته بعضی اوقات هم واسه اینکه خودت میخای مستقل کاراتو انجام

بدیو وطبق معمول کمک نمیخای صدمه هم میبینیغمناکنمونه اش امروزکه

تا اسم پفیلا اومد رفتی سراغ در میز ناهار خوری که قسمت خوراکی هاته

و دستت اون لا موندو بعد از تلاشت که نتونستی درآری.گفتی درد و

کلی ناخن شصتت اذیت شدگریه

*موقع خوابت یا بی حوصله گیات  یکسره میگی مامان  مامان  مامان

  و مییای پاهای مامانو بغل میکنی

* وقتی دردت میگیره یکسره می گی درررررد.یعنی هیچوقت نشده

که فقط گریه کنی  یا اکثرا میگی درد بعضی وقتا هم مامان مامان

*وقتی شعر تاب تاب عباسی رو موقع تاب میخونیم به قسمت بغل

کی بندازی اگر 100000000بار هم بگیم میگی  بابا  بغلمحبت

* بعضی وقتا که میگیم پرهام شوت کن (توپو  )  فوت میکنیقه قهه

* به هر سوپر مارکتی که میرسیم میگی بیلا  بیلا.یعنی یکسره ها.

روزایی که مسیر خونه مامان جونو با کالسکه میریم چند تا سوپریرو

که رد میکنی میگی و من میگم باشه مامان میریم از عمو مهدی میگیریم.

قربونت برم که صبر میکنی تا مغازه عمو مهدی و وقتی میرسیم دوباره

یاد آوری میکنی بیلا بیلا بیلا.

* نماز میخونی وبه چه قشنگی سجده میریو رکوع میکنی

* صلوات میفرستیو میگی  مُمَد (مث وقتی که اسفند دود میدیم

دستاتواینور اونور میبری

* مثل مامان میخای پشه هارو روی هوا بگیریخندونک

* طاهای عمو افشین بهت میگه دادا، حالا تا میگیم طاها بهت چی

میگه میگی  دادا

* خاله شهین بهت گفته اخم کنی تو هم جدی جدی اخم میکنی

بیا و ببیندلخور

*  خاله عطیه گفته موش موشی شو تو هم سریع اطاعت امر

کردیبغل

* خدا نکنه موی مامان یا کرکی چیزی به دستت یا نزدیک دهنت

بشه ، چنان حالت چندش آوری بهت دست میده که نگو و سریع

هم اوق میزنیتعجب

* قبلنا میگفتم پرهامِ می گفتی دار .آخر فامیلیت.اما الانا میگی :

ررررررررررررخنده

* پرهام جونم این حساسیتت به مرتب بودن صندلی های ناهار

خوری هم خودتو اذیت میکنه هم مامانو.هر وقت صندلی عقب

باشه هر کاری هم داشته باشی باید با هزار زحمت بزاری سر

جاش و هل بدی به جلو.واسه همین هم بیشتر مرتب میزارم که

نخای زور بازوتو به رخم بکشی.بعضی وقتا هم که من نشستم

میای هل بدی تا میگم وقتی پاشم درست میکنم بی خیال میشیخسته

* هنوزم مثل قبلانا با دیدن هر در قابلمه و پیش دستی و بشقابی 

مث فرمون ماشین می چرخونیو قام قام میکنیآرام

* به بسته بودن درا خیلی خیلی حساسی.از در حیاط گرفته تا

در خونه . اتاقا در ظرفا.کلا هر دری باید سر جاش باشه اگه نباشه

یکسره میگی در در در در کچلغلط نکنم با فامیل دور یه نسبتی

داریآرامسر راهت هر دری باز باشه باید ببندی.آخه فسقلی از دستت

چه کنیم مامتفکرآخه خودتت بیشتر اذیت میشیو با کلافگی در در میگیغمگین

* آخ پرهام چی بگم من.امروز وقتی واست پفیلا درست کردم،

خیلی تر و تمیز روی مبل نشسته بودیو مشغول خوردن رو به بابا

گفتم عمداً یه ذره کم نمکش کردم.یهو دیدم رفتی سراغ کابینت

نمک و هی می گفتی اَنَ  و هی دان( نمک .نمکدان)فدای عقلت

بشم که جا نمکی رو آوردیو دادی دستمبوسالبته این کنجکاویات

توی کابینتا خسارت هم به بار آورد نمونش آقا میخاستی کاسه

ماست خوری بدی که یهو همه رو باهم ورداشتیو 7 تا در جا

شیکستگریهنمیدونم چرا وقتی با هم تنهاییم اتفاقی نمی افته

حتی در سختترین شرایطمون.اما وقتی خیالم راحته که بابا کنارته

همچین میشه.دقیقا پایین پای بابا بودی البته شانس آوردیم که

بابایی بود کلی کمکمون کرد سریع دمپاییتو  پات کرد و توی جمع

کردن خرده شیشه ها کلی کمک کردمحبت

* موقع غذا خوردنت به هر فنی هست رو میارم.شعر ساختم مثلا

ناهار لوبیا پلو بود.گفتم لوبیا پلو می خوره پسر مامان  هی . تا میگم

هی آخرشو تند و سریع میگی   مرغ وپلو میخوره پسر بابا   هی

پسندها (1)

نظرات (1)

ابجی سجا
26 اردیبهشت 93 16:31
سلامتی کسی که تودل مانشسته ،کرایه هم نمیده!!!!