پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

خداحافظ پستونک پرهام

1392/12/16 1:29
نویسنده : خودم
197 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم، ببخشید که همیشه خبرای مامان یه ماه بعد منتشر میشه توی وبلاگ

شما.از بس که جدیدانا آلزایمر گرفتم.دیگه نمیخام بگم که حواسم پرتتهبغل

مشکلاز خودمه .باید درست و درمون رو خودم کار کنم بلکه حداقل یه خورده

مث قبلانام شم.روز 25 بهمن ماه جمعه ناهار خونه خاله شهین بودیم و من یادم

رفت که پستونکتوببرم.موقع خواب بعد از ظهرت بود که یادم اومد .خاله شهین یه

یدکی خونشون داشتاما اوق میزدیو پرتش میکردی.مدتی بود که به weeعادت

کرده بودی.و همون روزبهونهای شد که دیگه مَم (به قول خودت) کنار گذاشته

شه واسه همیشه.دو روز اولیهکمی سخت بود اما اینقدر حواست پرت کشفیات

جدید بود که به کل یادت رفت.فقط یهبار رفتی پشت تخت ما و گفتی  مامان، مَم.

آخه قبلانا انداخته بودی اون پشت و فکرمیکردی هنوز همونجاستماچچند روز

پیش هم مطب دکتر که واسه چکاپ رفته بودیمیه نی نی دهنش بود سریع گفتی

مامان   مَم.دلم واست آب شد گفتم نیگا این نی نیه مَم داره پرهام که نی نی

کوچولو نیس.سریع بیخیال شدی.همش دوس داشتم یهسال اول بخوری .خدارو

شکر به موقع گذاشتیش کنار.اینم عکس آخرین روزی که باپستونک خوابیدی

اون روز طبق معمول اکثر جمعه ها غروب، رفتیم بیرون.چون تنها روزیه که

بابایی24 ساعته در کنارمونه.این ماشینو همون روز واست خریدیم.مونده بودیم

که اینوبگیریم یا یه پورشه قرمز  اما همونجا باهاش ارتباط برقرار کردی.ماشینه

دراش بازمیشه و صندلییاش میخابه و میخونه یه  یه یه یه و آهنگ میزنه.ادای

ماشینو درمیاوردی هِ هِ هِ .عاشقتم مامان که اینقدر ماشین دوست داریو با

چرخاشون دنیایی داری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)