بازم دندون
عزیزکم، هشتمین دندونت تاریخ 6 اسفند ماه رویت شد. بعد این همه بی قراری
از موقعی که خونه عمو سجاد رفتیم درگیرش بودی .دیگه مامان هم واسه خودم
اوستایی شدم.این آرامشت فقط یه روز دووم آورد و طبق روال دندونای قبلی بازم
پریشون دندون بعدی شدی یعنی بزاق دهنت به بی نهایت رسیده و وقتی که توی
گوشات هم زخم میشن این یعنی اوج فاجعه.به حدی که دیشب از ساعت 1 نیمه
شب تا 4 صبح بیدار موندی و من و بابا هم پا به پات بیدار بودیم.چون دلمون نیومد که
بخوابیم هم بی قرار بودیو خیس عرق میشدی از درد و هم اینکه شیطونیات گل
میکردو از سرو کول بابا بالا می رفتی و نی نای نای می کردی و خوابو از چشای
ما خیلی راحت گرفتی.ببین دیگه داره بهت حسودیم میشه.بابایی خوابالورو چنان
بیدار نیگه داشتی .انگار نه انگار که خواب بود.دالی میکردی .و کلی شیرین کاری
دیگه.اون شبی که خونه عمو سجاد بودیم ،عمو سجاد برات شعر باب اسفنجی رو
خوند(( عاشق آبه این توپولی)) و تو مات و مبهوت فقط نیگاش کردی. و من مطمئن
بودم که داری ضبط می کنی و وقتی صبح فرداش ازت پرسیدم که پرهام عمو
سجاد بهت چی گفت؟؟ خیلی سریع و تند گفتی باب باب باب این پشت هم باب
گفتنتهم دلیلش اینه که چون نمی تونی کل جمله ی شعرو بگی وقتی اول شروع
کارتونمیشه ،میری نصفه نیمه نشسته وایستاده کنار تی وی و یکسره با
هیجان می گی باب باب باب