پرهام 18 ماهه ما
پرهام عزیزم، 18 ماهگیت مبارک. نفسم ، امیدم، همه ی آرزوم، قد دنیا دوست دارم.
عاشق اون لحظه ام که وقتی چشم تو چشم میشیم و داری از عصاره وجودم
می نوشی و من غرق در دنیای مادرانه ام میشم، ازت می پرسم پرهامم، می دونی
خیلی دوسِت دارم؟؟ و تو دردونه ی مامانی سرتو به علامت تایید میاری پایین و با یه
لبخند شیرین نگام میکنی .توی هر وعده شیر خوردنت این کارمونه و تاییدت قد دنیا
خستگی رو از تنم به در میکنه و من چقدر خودمو خوشبخت میبینم که پسرم تمام
و کمال دوست داشتنمو درک کرده و چه شیرین جوابمو داده
دقیقا روز ماهگرد تولدت مصادف شد با شب تولد امام زمانمون و مراسم نیمه شعبان
که خونه ی مامان جون طاها به نذر هر ساله شون ملودی برپا بود.و ما به خاطر اینکه
نذر خودمونو هم بجا بیاریم رفتیم.اما چه حیف که جای طاهای عزیز و خاله شقایق
مهربون خالی بود .ولی از دیدن پسر خاله ی طاها(آقا کیان گل) کلی خوشحال شدیم
و توی مراسم کلی صلوات فرستادی و همراه با مهمونا کلی دست زدی و خوشحال
خوشحال بودی.غروبش هم عازم محله پدری شدیم و رفتیم لاشک.کلی خوشحال بودی.
تو بار سومت بود و پارمیس کوچولو که حالا صداش میکنی پامی هم بار اولش.مهمون
خونه ی عمه آیدا بودیمو کلی بهشون زحمت دادیم توی این سنت مسافرت واسه منو
بابایی یه مقدار سخته مخصوصا لاشک که سر بالایی زیاد داره و می خاستی خودت
تنهایی مسیرارو بری و این خیلی خطرناک بود منو بابایی هم همش اینطوری بودیم
اینم نگاه راضی از کارات و خوشحال و خندون
این پست به نیت تبریک 18 ماهگیت بود که تازه 3 روزی هم دیر شده اما ایشالا
پست بعدی رو میزاریم به حساب لاشک به روایت تصویر