رهام و پرهام

دو هفته پیش ، آخر هته رفتیم تهران.هم پیش رهام و دایی محمود و شیوا جون.

هم اینکه چکاب چشمت که دکتر گفته بود قبل از 18 ماهگی باید نشون بدید.آخه توی

هوای سرد و وقتی خیره میشی به جایی چشم راستت اشکش میومد.و این

نگرانمون میکرد. با دکترت که درمیون گذاشتیم گفت احتمالا مجرای اشکیت تنگه.

ما هم گفتیم از الان پیگیر باشیم . با زحمتهای زیاد عمو جلال تونستیم بیمارستان

فوق تخصصی چشم فارابی ویزیت شی . و خدارو شکر که هیچ مشکلی نداشتی

و خیال ما هم راحت شد.واقعا دست عمو جلال مهربون درد نکنه که حسابی اذیت شد

و توی هوای گرم تا لحظه ی آخر همراهمون بود.ایشالا که بتونیم جبران کنیم.

صبح روز پنج شنبه حرکت کردیم.ساعت 8 صبح بیدار شدیو دیگه نخوابیدی توی راه

جاده کندوان هم فقط یه ساعت خوابیدی.کلا خیلی واست جالب بود و کلی بهت خوش

گذشت.ناهارو توی راه خوردیمو چون صبحونه خوب نخوردی زودتر بساطو آماده کردیم .

با یه غذای سالم خونگی که کلی هم بهمون چسبیدو خدارو شکر خوب خوردی

بقیه عکسا رو توی ادامه مطلب ببین

عاشق دکمه یی اینجا هم گیر دادی به دکمه فلزی شلوارت

وقتی رسیدیم خونه ی دایی محمود کلی ذوق زده شدی هم از دیدن (هام. دایی . واوا)

هم اینکه(مامو و بابو ) هم خونشون بودن.توی این دو روز کلی  با اسباب بازیهای رهام

که برات تازگی داشتن سرت گرم بود

کلی هم همدیگرو دوس دارید این از بغلو نازی و بوسای آبدار دو طرفه تون معلومه.

گاهی هم کشمکش داشتین سر بازیها که کلی باعث خنده  ما بزرگترا میشد و از دور

نظاره گرتون بودیم و کار که بیخ پیدا میکرد میانجگری میکردیم ولی در کل رهام یسره

می گفت پَهام و تو هم هام

از دیدن چرخای مختلف ماشینها لذت میبردیو کیفت کوک بود

از اینکه خودت تنهایی میتونستی بری سوار ماشین شارژی رهام بشی کلی ذوق

میکردی و همین که میشستی می خواستی کمربندتو ببندی

عکسای دو نفره رو از موبایل گرفتم که سر فرصت میزارم .ایشالا که در آینده هم

دوستای خوبی واسه هم باشید