پرهام 13 ماهه
13 ماهگیت مبارک پسر عزیزم،نفس زندگی
13 ماهگیت بهانه ای شد که با وجود مشغله زیاد بیامو وبلاگتو بعد از مدتی به روز
کنم.ایشالا که هر روزت بهتر از روز قبل باشه.این روزا حسابی داری دل منو بابایی
رو می بری.دیوونه وار دوست داریم.بهونه زندگیمون شدی. کلمه های جدید میگی.
کارای جدید انجام میدی. و 10 برابر قبل زور میزنی واسه در آوردنو کندن وسایل از
جاشون. خلاصه الان از باز کردن در همه چی رفتی سراغ روشن کردن وسایل که
البته خطرناکنو ما هم حسابی باید شش دونگ حواسمون بهت باشه.وروجکی شدی
که نگو. حالا سر فرصت ازت میگم .اینم عکسایی از این روزا
این عکس دیروز.این روزا اینطوری میشینی.با گرفتن همه چی می تونی بلند
شی ولی انگار با اینطور نشستن میخای بلند شدن تنهایی رو تمرین کنی
اینجا هم یه کوچولو به بابایی تکیه دادی.الهی فدات بشم که این روزا درگیر
دندونای پایینت هستیو واسه آروم کردن خودت اینطوری لبتو میخوری
این بلوز خوشگل کادوی تولدت از طرف امیر رضا جونه و این قطار باب اسفنجی
که محو تماشاش شدی هم کادوی دندونیته از طرف امیر رضا. دستشون درد نکنه .
این روزا اینقدر خوابات بهم ریخته از درد لثه هات که نگو.اینم ساعت 1 دیشبه.
نمیدونم چه حکمتیه که از بین حلقه هات عاشق رنگ آبی هستی که از هر
کدومشون آبی هاشو هر جا باشه پیدا میکنیو باهاشون همه جا میری.توی این
عکس قرمزی گوشاتم معلومه که همش داری از دردت میکنیو به این روز
انداختیش.اینم امروز که ناهارت فقط ماست بود انگاری.اصلا انگار نه انگار که این
مامان بیجاره غذایی هم واست درستیده بود
آخ که هلاک اون یکی دستتم که بالا نگه میداری واسه تمرکز حین خوردن