انگشتای خوشگل پسر مامان
آخ که مامان میمیرم واست .درسته قورتت میدم نفسم.اگه بدونی چقدر عاشق
خنده های بی دندونیتم.دلم لبریز میشه از شادی .وقتی می خندی و گل از گلت
می شکفه میگیرمت توی بغلمو فشارت میدم عسلک مامان.تازگیا با اون انگشتای
خوشگلت یاد گرفتی که جمعشون کنی و مثل شکل بیا هی بازو بسته شون کنی.
خیلی نمک داری نمکدون مامان.وقتی میگم پرهام کو ؟ به جای اشاره به عکست با
دستات میگی بیا بعد هی با چشای نازت کنترلشون میکنیو بازو بسته شون میکنی .
مامان عاشق اون لحظه ام که تمرکز می گیریو با چشات انگشتاتو کنترل میکنی
و وقتی انگشتای نازت به جایی میخوره یا از روی کنجکاویای همیشگی جایی گیر
میکنهاون انگشتی که ضربه خورده رو سریع میزاری دهنت.عاشق این حرکتتم .
مث ماها که فکر میکنیم از درد انگشتمون کم میشه.خودت می خای آروم کنی
خودتو.فداااااااااااااااااااااااااااااااات بشم پسر یکی یه دونه ی من