شرح حال پرهام من
پرهام گلم ، هر روز که میگذره مامان بیشتر و بیشتر خدارو شکر میکنم و با
هر نگاه گذرایی به چهره معصوم و دوست داشتنیت میگم :((خدایا بی نهایت
شکرت همیشه و همه جا حافظ پسرکم باش )).و از داشتن فرشته کوچولویی
چون تو ، به خودم می بالم. توی 5 ماهگیت از غلت زدن شروع کردی به سینه خیز
رفتن و دست از تلاش بر نداشتی و اواخر 6 ماهگی نشستی دقیقا دو روز میخاست
که 6 ماهت تموم شه بدون کمک نشستی.وقتی میخاستی چیزی بخوری میگفتی
هااام ولی الانا میگی مممم. الانا وقتی چیزیرو میخام دست نزنی یا کاری انجام ندی،
با دستم نشون میدم و میگم نههه تو هم آروم و با تعجب تکرار میکنی(نه).وقتی
می خایم بریم بیرون می گی دَدَ . خدا نکنه که لباس بیرون تنمون باشه.گریه میکنی
که دل هممون ضعف میره. و چیزیرو که بخای یکسره میگی هده(اده).امروز رفته
بودیم فروشگاه.لباسای رنگ و وارانگو که دیدی دیگه یسره میگفتی اده اده اده .
مامان فدات میشم که اینقد ناز داری پسر.آخخخخخخخ که مامان قربون فهمتو
شعورتو توانایی یات میشم
اینم آخر 7 ماهگی اولین تلاش واسه 4 دست و پا رفتنت.فدای عرق جبینت مادر