پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

پرهام و نگاه متعجب به دریا

اولین دریارو وقتی مامان رفته بودم دکتر با مامان جون و خاله جون رفتی و ولی دومین بارو با زندایی جون و مینا جون (4 تایی) رفتیم که زندایی پاهاتو به آب زد و کلی کیف کردی...   ...
26 تير 1392

آقا گاوه

با موزیکال آقا گاوه دنیایی داری.از همه بیشتر هم ببعی و گاوه و هاپورو دوس داری و وقتی میگم ببعی میگه بع بع   دمبه داری  نه نه .خیلی ذوق میکنی ...
26 تير 1392

ویروس زشت

پسر عزیز مامان، دو هفته ای میشه که به وبلاگت سر نزدمو چیز تازه ای ازت ننوشتم. بعد سرما خوردگیت 3 روزی حالت خوب بود و تازه داشتی جون می گرفتی که گرفتار تب ویروسی شدیو 6 روزی اذیت شدی.با بابایی بردیمت دکتر . واست کل آزمایشارو واسه این که خیال ما راحت بشه نوشت ولی خدارو شکر همه چی خوب بودو فقط باید دوره این ویروس زشت تموم میشد که خدارو شکر تموم شدو خیالمون راحت شد اما حالا درد و خارش لثه هات ولت نمیکنن . یک ریز دستت تا حلقوم توی دهنته و یکسره شصت پاهاتو میخوریو تا یه چیز سفت پیدا می کنی می گیری به دهنت .پستونکت رو هم که کلا بر عکس می خوری. مامان فدات بشم.ایشالا...
12 خرداد 1392

تولدت مبارک

پرهام عزیزم  همه تلاشمو کردم که وبلاگتو قبل تولدت راه بندازم اما با تاخیر 4 ماه 10 روز بالاخره درست شد. تقدیمش میکنم به تو که بهترین هدیه خدا به مایی. این عکس چند ساعت بعد از تولدته .توی بیمارستان.عکاسشم  بابا محمدته. قربون اون دستات بشم     ...
30 ارديبهشت 1392

پدر و پسر

این لباستو از فروشگاه رولان گرفتیم. چون آبی فیروزه ای داشتی.سبز گرفتیم که اتفاقی با لباس  بابایی ست شد.اینم عکس دو نفره تون     از اونجایی که بچه اواخر پائیز و اوایل زمستونی و اینکه همش لباسای پوشیده و گرم تنت بود . توی این عکس از دیدن پاهات که لختن تعجب کردیو چیز عجیبی به نظرت اومده                                                                                   &nbs...
27 ارديبهشت 1392

5 ماه و 5 روزگی

اینجا تازه از حموم اومدی. 5 ماه و 5 روزته.مامانی تنهایی بردمت حموم. تا 2 ماهگی خاله جون میبردت. بعدش با کمک بابایی.امروز خودم تنهایی بردمت به کمک وان و اسفنج توش راحت شسته شدی.الان دیگه آماده یی واسه یه خواب ناز   ...
27 ارديبهشت 1392

تبلیغات پرشین تون ، یکی از سرگرمی ها

پسر گلم ، روزی که می خواستیم ببریمت دکتر گریه می کردی و جیغ می زدی که بشینی منم گذاشتمت روبروی تلویزیون.اینجا هم جمله دوست داشتنیتو شنیدیو  لبخند زدی (( آهای مامان باباها پرشین تون یادتون نره)) عزیزززززمی که فکر  میکنی خانمه داره نازت میده ...
24 ارديبهشت 1392